گزارش| ناگفتههایی از مقاومت ۳۶ روزه جهانآرا برای جلوگیری از سقوط خرمشهر / ۴ ماه برنامهریزی برای آزادسازی خرمشهر
تاریخ انتشار: ۳ خرداد ۱۳۹۹ | کد خبر: ۲۸۰۴۶۳۱۷
خاطرات رزمندگانی که با سختی و تلاش توانستند عروس خلیج فارس را از دست دشمن در بیاورند اما در روز فتح خرمشهر در میان اشکها و لبخندها، جای بسیاری از بچههای این مرز و بوم را خالی میدیدند. ۰۳ خرداد ۱۳۹۹ - ۱۰:۵۵ استانها چهارمحال و بختیاری نظرات - اخبار استانها -
به گزارش خبرگزاری تسنیم از شهرکرد، خرمشهر آن روزها آسوده نشسته بود در کنار کارون زیبا و دل انگیز و کشتیهایی که مدام در حال حرکت بودند و این بانگ پرشور و طراوت بوق کشتیها بود که شهری پر از تکاپو و تلاش را نشان میداد، شهری که برای خودش سری در میان سرها داشت و افتخارش این بود که به او عروس خلیج فارس میگفتند.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
خبر فتح خرمشهر برای مردم ما آنقدر وجدآور بود که گویی خانوادهای بزرگ، فرزند از دست داده خود را بازیافته بودند و در میان اشکها و لبخندها، جای بسیاری از بچههای این مرز و بوم را خالی می دیدند.
"ممد نبودی ببینی شهر آزاد گشته" اولین نماهنگی بودی که بعد از فتح خرمشهر خوانده شد و مردم خوشحال از این بودند که شهرشان باز پس گرفته شد. محمد جهانآراهای زیادی در فتح خرمشهر از دست دادیم تا توانستیم خرمشهر را پس بگیریم.
سوم خرداد یک حماسه ملی است؛ اگر حضور ملت در صحنه جبهههای دفاع نبود، نه حماسه آن پیروزی تحقق مییافت و نه حماسه حضور مردم در جشن پس از پیروزی. بنابراین به حق میتوان گفت پاسداشت فتح خرمشهر در گرو پاسداشت حضور مردم در همه صحنهها است.
عملیات بیتالمقدس یکی از بزرگترین عملیات نیروهای ایرانی بود و انهدام حداقل 2 لشکر از نیروهای عراقی، باز پسگیری حدود 5400 کیلومتر مربع از خاک ایران از جمله شهرهای خرمشهر، هویزه و پادگان حمید، خارج کردن شهرهای اهواز، حمیدیه و سوسنگرد از برد توپخانه عراق و کاهش توان رزمی دشمن، از جمله اهداف این عملیات بوده است.
عملیات بیتالمقدس یکی از بزرگترین و مهمترین عملیاتهای نیروهای مسلح ایران در دوران جنگ بود که با استعداد 130هزار نیرو در 10 اردیبهشت سال 1361 با رمز علی ابن ابی طالب(ع) آغاز شد و توانست یکی از بزرگترین پیروزیهای سربازان امام خمینی(ره) را در دوران جنگ تحمیلی رقم بزند.
سجده شکر رزمندگان در فتح خرمشهر
تیمور همتی جانباز دوران دفاع مقدس و یکی از رزمندگان در عملیات بیت المقدس در گفت وگو با تسنیم از حال و روز آن روزهای فتح خرمشهر میگوید: بعد از عملیات بچهها همه شادی میکردند و سجده شکر به جای میآوردند که با امکانات کم نظامی و رشادتهای رزمندگان پیروز شدیم و دستاورد خوبی بود.
وی گفت: البته من چون مجروح شده بودم به بیمارستان اهواز رفتم و آنجا هم مردم واقعا خوشحال بودند و برای مجروحان گل آورده بودند و خیلی به ما لطف کردند. ما هم خوشحال بودیم که خرمشهر که یک گلوگاه مهم کشور است آزاد شد و نجات یافت.
همتی با اشاره به خاطرات دوران عملیات بیت المقدس بیان کرد: یک روز با شهید باصیری رفتیم مهمات بیاوریم که به اشتباه رفتیم داخل میدان مین و پای من به یک تله منور خورد و روشن شد، شاید باورتان نشود در 2 ساعت به اندازه یک سال عراقیها بر سر ما گلوله ریختند.
وی ادامه داد: ما از یک طرفی ناراحت بودیم و از یک طرفی میخندیدیم که این چه کاری بود ما انجام دادیم و خلاصه با یک سختی و زحمتی خودمان را به بچهها رساندیم.
4 ماه برنامهریزی برای فتح خرمشهر
فریدون حداد سامانی یکی دیگر از جانبازان عملیات بیت المقدس و رزمندگان فتح خرمشهر نیز میگوید: 4 ماه قبل از عملیات بیتالمقدس خرمشهر، برنامهریزی دقیقی جهت فتح آن شهر انجام شد و ما از 4 محور عملیاتی کرخه، کارون، شمال شرقی خرمشهر و اروندرود به عراق حمله کردیم.
وی گفت: بیشتر زمینهای در اختیار رزمندگان ایران، مسطح بود و ما نمیتوانستیم عملیاتهای زرهی و توپخانهای انجام دهیم زیرا در معرض دید دشمن بود و به دلیل همین مسطح بودن زمینها، در این مناطق شهدای زیادی را تقدیم اسلام کردیم.
حداد سامانی با اشاره به خاطرات دوران فتح خرمشهر در عملیات بیت المقدس بیان کرد: نخستین قدم عملیاتی که برای فتح خرمشهر برداشتیم، 4 ماه قبل از 3 خرداد از شمال شرقی خرمشهر به این منطقه وارد شدیم. در مسیر پیش رویمان، یک پد خندق (خاکریز عمیق) وجود داشت. شب قبل از عملیات بود؛ یک سنگر عراقی در نزدیکی پد خندق وجود داشت که نیروهای بعثی به دلیل ترس، آنجا را ترک کرده بودند.
وی ادامه داد: در بین راه در مسیر پدافند بینالمللی قسمتی وجود داشت که تدارکات دشمن از آنجا حمل و نقل میشد. من دیدم یک خودرو با احتیاط از آن مسیر حرکت کرده و به جلو میآید. ما از پشت خاکریز بیرون آمده و جلوی خودرو را گرفتیم. آن خوردو نیز حامل غذاهای بسیار زیادی بود که برای نیروهای بعثی میبردند و مجدد غذاهای آن خودرو را برای رزمندگان خودمان فرستادیم. این خاطره جالبی از آن شب به یادماندنی است که فراموش نمیشود.
مقاومت 36 روزه جهانآرا در برابر دشمن در خرمشهر
داوود بابایی یکی دیگر از رزمندگان عملیات بیت المقدس و فتح خرمشهر به تسنیم گفت: آن زمان خرمشهر نیز فرماندهی داشت به نام"جهانآرا" که با حدود 50 نیرو به مدت 36 روز در مقابل دو لشکر دشمن که تجهیزات کامل داشتند ایستاد و مقاومت کرد و از ورود یک قدم نیروهای دشمن به خاک خرمشهر جلوگیری کرد.
وی ادامه داد: از آنجایی که خرمشهر برای عراق حیاتی بود وقتی عراقیها نا امید شدند از اینکه نیروی زمینیشان نتوانست وارد خرمشهر شود و آن را تصرف کند شهر را بمباران کردند و شهر را 100 درصد به تصرف خودشان درآوردند.
اموالی که در خرمشهر توسط عراقیها غارت شد
بابایی بیان کرد: زمانی که خرمشهر را عراقیها تصرف کردند بیش از 5 هزار ماشین سواری خارجی در گمرک خرمشهر بود و نزدیک به 270 هزار تن کالا در بندر خرمشهر که به دست صدام افتاد که صدام کمیتهای به نام کمیته حمل اموال خرمشهر تشکیل داد و این کمیته موظف شد فقط اموال را غارت کند.
وی خاطرنشان کرد: زمانی که صدام به خرمشهر رسید آنجا جشن گرفتند و صدام سخنرانی کرد و گفت: " شما باید ممنون من باشید و تبریک بگید چرا که من توانستم مُحَمَره (خرمشهر) را که جزء پیکر عراق بود تصرف کنم" و نیروهای عراقی برای صدام آواز"یا بوتول(قهرمان) یا صدام" خواندند.
این رزمنده گفت: در همین حین بود که صدام اطلاعیهای به نام اطلاعیه شماره 100 صادر کرد که در این اطلاعیه آمده بود"فرمانده ارتش عراق در مورد تصرف خرمشهر به دنبال پیروزی رزمندگان امت عرب بر دشمن نژاد پرست ایرانی و نابودی نیروهای آنها در محمره با ساختن این شهر بار دیگر محمره به آغوش سرزمین مادر بازگشت و پس از اینکه مردم شهر برادران خود را در بر گرفتند شهر گلی شد نشسته بر شاخسار درخت بزرگی که به نام عراق نامیده میشود."
دشمن در اوج غرور به غارت خانهها و بندر خرمشهر پرداخت و اثاثیه 25 هزار واحد مسکونی و 700 هزار تن کالا به همراه 5 هزار ماشین خارجی که در بندر خرمشهر بود به بصره انتقال دادند و بیش از 50 هزار نیرو در خرمشهر مستقر کردند، حتی صدام آمد آن مدتی که خرمشهر بود تا سال 61 از بصره لولهکشی کرد که آب شرب را از آنجا تأمین کند.
از طرفی خرمشهر برای ایران هم مهم بود و تنها شهری که 100 درصد تصرف شده بود خرمشهر بود و عراقیها برای اینکه خرمشهر را مجدد ایرانیها تصرف نکنند چند نفر از کارشناسان آنها طرحی برای خرمشهر دادند و به صدام اطمینان دادند که با این موانع ایرانیها نمیتوانند این شهر را از دست شما خارج کنند.
اطراف خرمشهر را سراسر کانال زدند و تردد عراقیها از کانال بود و به جای اینکه در اطراف کانال از بلوک و آجر و سیمان استفاده کنند داخل یخچالهایی که غارت کردند خاک ریختند و بجای بلوک در اطراف کانالها استفاده میکردند و کل منطقه را آهنهای 18 و 14 گذاشتند و اطراف خرمشهر را نخلستان آهن و تیرآهن کردند، برای اینکه اگر ایران یک روزی خواست نیرو به وسیله هلیکوپتر پیاده کند جایی برای پایین آمدن نیروها نباشد.
انتهای پیام/7540/ش
R7540/P/S6,54/CT7منبع: تسنیم
کلیدواژه: عملیات بیت المقدس فتح خرمشهر جهان آرا عراقی ها بچه ها
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.tasnimnews.com دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «تسنیم» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۲۸۰۴۶۳۱۷ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
یک مکالمه بیسیمی با عراقیها درباره صدام
چیزی طول نکشید که سروکله تانکها و نفربرهای عراقی روی جاده آسفالت پیدا شد. ما حتی با آرپیجی هم از پس آنها برنمیآمدیم؛ آرپیجی به تانکها میخورد، کمانه میکرد؛ اما بچهها ناامید نمیشدند و با نارنجک ادامه میدادند تاکمی سرعت پیشروی تانکها را بگیرند. ما باید چند روز مقاومت میکردیم تا بقیه یگانها به ما الحاق شوند و پاتک را جواب دهیم.
به گزارش ایسنا، بهرهگیری از انگیزههای دینی و میهنی برای آزادسازی خرمشهر، طراحی مناسب و برنامهریزیشده، انسجام ارتش و سپاه، سرعت عمل، راهکار عبور از رودخانه، گستردگی منطقه نبرد، تأثیرات منطقهای و بازتاب جهانی، عواملی هستند که زوایای گوناگون نبرد بیتالمقدس را نسبت به سایر نبردهای دوران ۸ سال جنگ تحمیلی متمایز میکنند و باعث میشود که نبرد بیتالمقدس و آزادی خرمشهر قله افتخارات هشت سال دفاع مقدس محسوب شود.
مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس، مصمم است با تکیه بر آثار و اسناد موجود در این مرکز، همزمان با سالروز آغاز این عملیات غرورآفرین، جلوههای شکوه مقاومت و پایداری این حماسه عظیم را به روایت فرماندهان و رزمندگان حاضر در عملیات، در چندین شماره منتشر کند:
سردار کریم نصر اصفهانی از رزمندگان و جانبازانی است که در جریان عملیات بیتالمقدس در سال ۱۳۶۱ فرمانده گردان موسی بن جعفر (ع) لشکر ۱۴ امام حسین (ع) بوده است. وی در بخشی از جلد یک کتاب خود با عنوان «به اروند رسیدیم» به بیان خاطرات خود از این عملیات پرداخته است:
اردیبهشت بود و بهجای هوای مطبوع و نسیم دلانگیز بهاری، گرمای نزدیک چهل درجه خوزستان، خون ما را به جوش آورده بود؛ ولی شور و حال عجیبی بین همه بچهها موج میزد. همگی عزم خود را جزم کرده بودیم تا عملیات بزرگی را در تاریخ ثبت کنیم.
منطقه عمومی عملیات در میان چهار مانع طبیعی محصور بود؛ از شمال به رودخانه کرخه کور، از جنوب به رودخانه اروند، از شرق به رودخانه کارون و از غرب به هورالهویزه منتهی میشد و در نهایت به دژ مرزی میرسید.به سمت رودخانه کارون حرکت کردیم. ما تابهحال پلی با این عظمت ندیده بودیم؛ عملیات احداث آن در حد خلق یک حماسه و کار بچههای مهندسی ارتش بود.
نیروها به نوبت در صف ایستاده بودند تا از پل عبور کنند. سرپل، قبل از ورود نیروها گوسفند قربانی کردند. بچهها یکییکی از روی پل رد میشدند. پل زیر پایشان به لرزه درآمده بود و هیجان وصفناپذیری در بچهها ایجاد شده بود. امواج آب، بچهها را بدرقه میکرد و نوازش قطرات آب بر صورتشان گویا به آنها خوشامد میگفت.
غرب رودخانه کارون، روستای کفیشه قرار داشت که ساکنانش با شروع جنگ، روستا را ترک کرده بودند و تعدادی از بچههای ما مستقرشده بودند. ما بعد از عبور از کارون به آن روستا رفتیم و نماز مغرب و عشا را خواندیم و منتظر ماندیم تا دستور عملیات صادر شود.
از روستای کفیشه تا جاده آسفالت، حدود ۲۵ کیلومتر فاصله بود؛ ولی ما مجبور بودیم سه چهار کیلومتر به سمت چپ مایل شویم و دوباره برگردیم تا دشمن را دور بزنیم؛ یعنی حدود سی کیلومتر پیادهروی داشتیم.
نزدیک صبح شد و ما همچنان در مسیر بودیم. حدود نه ساعت پیاده راهرفته بودیم و رمق نداشتیم و پاهایمان داخل چکمه مورمور و سوزنی میشد. نماز صبح را همانطور چکمه پوشیده خواندیم و دوباره حرکت کردیم.
نبرد با تانکها
بین ما و یگانهای قرارگاه نصر، یک گپ افتاده بود و آنها هنوز به ما ملحق نشده بودند که خیلی خطرناک بود. دشمن متوجه حضور ما در منطقه شده بود؛ چون وقتی با دوربین نگاه کردم، دیدم حدود ۲۰۰ لاکپشت از دور دارند سمت ما میآیند و گردوخاک راه انداختهاند.
چیزی طول نکشید که سروکله تانکها و نفربرهای عراقی روی جاده آسفالت پیدا شد. ما حتی با آرپیجی هم از پس آنها برنمیآمدیم؛ آرپیجی به تانکها میخورد، کمانه میکرد؛ اما بچهها ناامید نمیشدند و با نارنجک ادامه میدادند تاکمی سرعت پیشروی تانکها را بگیرند. ما باید چند روز مقاومت میکردیم تا بقیه یگانها به ما الحاق شوند و پاتک را جواب دهیم.
همانطور که بچههای لشکر نجف اشرف که سمت چپ ما بودند بهطرف جنوب رفتند تا طرف دیگر جاده را تکمیل کنند و به یگانهای قرارگاه نصر ملحق شوند، چهار لولی عراقیها شروع به شلیک کرد. حدود دو ساعت صدای شلیک عجیبوغریب، رعب و وحشت غیرقابل وصفی در منطقه راه انداخته بود.
من تابهحال چنین چیزی ندیده بودم. تانکهای دشمن لحظهبهلحظه به ما نزدیکتر میشدند و خمپارهها و توپهایشان منطقه را دیوانهوار شخم میزدند و میخواستند ما را وادار به عقبنشینی کنند؛ اما بچهها هم کوتاه نمیآمدند. یکی از آن بچهها سید اصغر تحویلیان بود که علاوه برداشتن شجاعت، بمب انرژی و شوخطبع هم بود و لحظهای آرام و قرار نداشت. اصغر و حسن نصر اصفهانی هم پشت سنگر نشسته بودند و پاتک دشمن را پاسخ میدادند.
جلسات فرماندهی با حسین خرازی، مصطفی ردانی پور و بقیه بچهها مرتب برقرار بود تا اوضاع را بررسی و اطلاعرسانی کنیم. حسین خرازی گفت: «باید سعی کنید که امشب دو گردان تعویض بشود. گردان عباس فنایی و گردان منصور رئیسی و اگر عملی نشد؛ مجبور هستیم یکشب عملیات را عقب بیندازیم تا شما عوض شوید؛ چون دو محور است. یکی بغل جاده و یکی هم بغل این خاکریز که باید تقریباً به فاصله یک کیلومتر از خاکریز باشد. بعد هم نگاهی به من کرد و گفت آقا کریم به من اطلاع دادند که شما همعصر درگیر بودید و چند تا تانک و ماشین دشمن را زدید.»
سید حسن حسینی هرندی؛ مسئول استراق سمع در تائید حرف حسین خرازی و برای تلطیف فضا گفت: «من پشت بیسیم میشنیدم وقتیکه نیروهای ما تانکهای عراقی را زدند، عراقیها با عصبانیت میگفتند؛ اینها را بزنید. مواظب باشید. در ضمن خیلی به آنها دلداری میداد و شروع کرد به گفتن اینکه سمت چپ و راستتان را بپوشانید.»
بعد ما دیدیم؛ یک مقدار به اعصابشان مسلط شدند، بنابراین وارد کار شدیم؛ بسمالله گفتیم و او را صدا زدیم. بیسیمچی عراقی گفت: «چه کسی صدا میزند؟ گفتم میشل ابلح است که صدا میزند! آقا کفرش درآمد! یک مقدار سربهسر آنها گذاشتیم. وقتی اعصابش داغون شد، دیگر حرف نزد.»
حدود نیم ساعت یا سهربع بعد دوباره تماس گرفت و گفت: کیستی؟ گفتم: صدام حسین از کاخ ریاست جمهوری. وقتی بیسیم چی گزارش میداد تلفاتمان اینقدر است؛ میگفتم: خب فدای سر صدام! این را که میگفتم خیلی عصبانی میشد و شروع میکرد به دادوبیداد عربی. همگی خندیدیم و حسین خرازی بعد از شنیدن خاطره جالب سید حسن، نقشه منطقه عملیاتی را باز کرد و مأموریت تکتک گردانها را برای ما توضیح داد.
منبع:
مساح، مرتضی، به اروند رسیدیم (جلد ۱)، سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس، تهران ۱۴۰۲، صص ۱۵۷، ۱۵۸، ۱۵۹، ۱۶۱، ۱۶۲، ۱۶۳، ۱۶۴اسفالت
انتهای پیام